جدول جو
جدول جو

معنی رونق داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

رونق داشتن
(تَ وَقْ قُ تَ)
رواج داشتن. جلوه داشتن. روایی داشتن:
ز مشرق تا حد مغرب شناسد هرکه دین دارد
که دین رونق به تأیید امیرالمؤمنین دارد.
امیرمعزی (از آنندراج).
، گرمی بازار داشتن. تیزبازار بودن. مقابل کساد و رکود داشتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روان داشتن
تصویر روان داشتن
روان کردن
کنایه از جاری ساختن حکم، نافذ کردن، برای مثال بخواه جان و دل بنده و روان بستان / که حکم بر سر آزادگان روان داری (حافظ - ۸۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روا داشتن
تصویر روا داشتن
جایز دانستن، حلال داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ وَجْ جُهْ نُ / نِ / نَ دَ)
صوم. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). صیام. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). روزه دار بودن: رندی که بخورد وبدهد به از عابدی که روزه دارد و بنهد. (گلستان).
شنیدم که نابالغی روزه داشت
بصد محنت آورد روزی بچاشت.
سعدی (بوستان).
روزه دار و بدیگران بخوران
نه مخور روز و شب شکم بدران.
اوحدی.
در تمام عمر زاهد روزه نتوان داشتن
روزی خود را چرا باید از این امساک خورد.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُ کَ دَ)
رونق و گرمی داشتن. روایی داشتن. پررونق و پر آب و تاب بودن. رجوع به رواج شود:
حرف دعوی در میان باطلان دارد رواج
هست در بتخانه گلبانگی دگر ناقوس را.
صائب
لغت نامه دهخدا
(تَ نَفْ فُ تَ)
روانه داشتن. فرستادن. ارسال کردن. روانه کردن: پس بنده بر سبیل فال این ناتمامی روان داشت امید زیارت دولت را.... (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، نافذ کردن. مجری کردن. انفاذ. تنفیذ:
جورت که روان دارد بر عقل و دلم فرمان
بر تا نبرد جانم هرچند روا داری.
فتوحی مروزی.
و رجوع به روان شود.
- روان داشتن حکم، نافذ داشتن آن. (آنندراج) :
بخواه جان و دل بنده و روان بستان
که حکم بر سر آزادگان روان داری.
حافظ (از آنندراج).
- روان داشتن کار، روبراه کردن آن. انجام دادن و تمام کردن آن:
که همواره کارم به خوبی روان
همی داشت آن مرد روشن روان.
فردوسی.
، جاری ساختن:
تا روانم هست نامت بر زبان دارم روان
تا وجودم هست خواهد بود نقشت در ضمیر.
سعدی.
، حفظ کردن. از بر کردن. نیک آموختن. روان کردن.
- روان داشتن سبق و درس و ابجد و خط و سواد، کنایه است از از بر داشتن سبق و درس و.... (از آنندراج). رجوع به روان کردن و روان ساختن شود:
سکوت مایۀ علم است زآن سبب لب جوی
خموش مانده خط موج را روان دارد.
شفائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رواج داشتن
تصویر رواج داشتن
رواگ داشتن، روا بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی داشتن
تصویر روی داشتن
صواب بودن امر، روداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمق داشتن
تصویر رمق داشتن
بقیتی از جان داشتن، نیرو داشتن توان داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جایز دانستن اجازه دادن، حلال کردن مباح کردن، لایق شمردن سزاوار دانستن، جاری کردن روان داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی داشتن
تصویر روی داشتن
((تَ))
وجهی داشتن، روا بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روا داشتن
تصویر روا داشتن
مجاز شمردن
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر کسی بیند روزه داشت و قرآن یا تسبیح و یا تهلیل میخواند، دلیل که از حرام خوردن و گناه کردن توبه کند. اگر بیند با روزه غیبت مردمان می کرد و یا سخنهای فحش گفت، دلیل بود که طاعت و عبادت برپاکند، ولی در راه دین راستگو نباشد. محمد بن سیرین
روزه داشتن درخواب، بر ده وجه بود. اول: بزرگی. دوم: ریاست. سوم: تندرستی. چهارم: مرتبه. پنجم: توبه از گناهان. ششم: ظفریافتن بر دشمن. هفتم: زیادی نعمت. هشتم: حج گذاردن. نهم: غزا کردن. دهم: دلیل که او را پسری آید، .
اگر بیند در ماه رمضان روزه بود. دلیل بود بر گرانی و تنگی طعام. بعضی معبران گویند دلیل بود بر تندرستی دین حق تعالی و فرج یافتن از غم و ایمن گشتن از بیماری و گذران وام و از رنج و سختی رستن بود، خاصه چون در ماه رمضان بود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
تزدهر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
Flourish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
fleurir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
florecer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
процветать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
gedeihen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
процвітати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
kwitnąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
繁荣
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
florescer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
پھولنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
প্রস্ফুটিত হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
เจริญเติบโต
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
kuangaza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
gelişmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
번창하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
fiorire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
לשגשג
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
berkembang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
खिलना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
bloeien
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رونق یافتن
تصویر رونق یافتن
栄える
دیکشنری فارسی به ژاپنی